مدتی است که از دوران دانشجو بودنم می گذرد (البته همچنان دانشجو هستم ولی به آن معنا که در عرف هست نه!)،برخی از اتفاقات، ذهنم را قلقلک می دهند مثلا «روشنفکر بودن».

نمی دانم در ژرفای این واژه  چه چیزی نهفته است که این گونه افراد جامعه را درگیر خود کرده است. احتمالا بسیاری از این افراد شاید هنوز مفهوم روشنفکری را در آن ژست ها و فیگور های یک مرد و یا زن متفکر می دانند که سیگار برگ بر لب دارد و در حالی که رو به رویش انبوهی از کتاب ها و کاغذ و قلم انباشته شده؛ به افق خیره شده اند! و یا شاید هم گاه گاهی لطفی می کنند و در مقالات انسان شناسانه و جامعه شناسانه ی خود که دُز روشنفکری اش در حد اعلا است، چند واژه دهن پر کن فلسفی را می گنجانند و چیزی می نویسند که خودشان هم نمی توانند از رویش بخوانند و در تفسیرش مانده اند.

یا شاید در پست های فیسبوکی و توییتری جملاتی از فرانس کافکا و شلایر ماخر توئیت می کنند، یا شاید سراغ عبارات شاذ میروند که اقااااا اگر امام رضا(علیه السلام) هم الان بودند به کنسرت می رفتند!!!!!، یا شاید رفتارهای رزم آرا گونه انجام می دهند که ما باید از نوک پا تا فرق سر غربی بشویم، و شایدهای دیگری که احتمالا کم و بیش با آن مواجه بوده اید.

روشنفکری گویی به این امور خلاصه شده است... بگذریم که بیمار متولد شده، بگذریم که بیمار بزرگ شده،بگذریم...

اصولاً ما ایرانی ها آدم های عجیبی هستیم.
بعضی از کارهای ما تعجب خیلی از مردم دنیا را برمی انگیزد. مثال های تاریخی فراوانی چون تغییر رفتار مغولان بعد از معاشرت چند وقته با ایرانیان گرفته تا حوادث دوران مشروطه که در این وجیزه نمی گنجد.
در زمانی که ادعا می کنیم مشکلات اقتصادی داریم ریخت و پاش ها و اسراف های ما بهت آور است!

دور هم که می نشینیم از مضرات سیگار، نمک، شکر و غیره می گوییم اما باز این خود ما هستیم که در استفاده حداکثری آنها دریغ نمی کنیم!!!

در هنگام ورود یا خروج از جایی که به درب می رسیم چه تعارف هایی که نمی کنیم اول شما بفرمایید و... ولی در خیابان و زمانی که سوار مرکبانی چهار چرخ و دوچرخ هستیم چه فحش هایی که بابت عبور زودتر به هم نمی دهیم...

در جمع های دانشجویی که قرار می گیریم دم از روشنگری و آرادی و پناه بردن به خدا از بستن دهان منتقدان و ... می زنیم اما در عمل جور دیگری هستیم

حالا شاید بپرسید این حرفها چه ربطی به 16 آذر و روز دانشجو دارد؟!
 
یکی از کارهای عجیب و روشنفکری نمای ما همین اقدامات مان در روز 16 آذر است. اصلا ببینید 16آذر یادآور اعتراض جمعی از دانشجویان دانشکده فنی دانشگاه تهران به حمایت آمریکا و نقش آن در سرنگونی دولت ملی و انقلاب ملی شدن صنعت نفت است؛ اتفاقی که به ذبح شدن سه دانشجوی این مرز وبوم، پیش پای نیکسون -معاون رئیس جمهور-آمریکا منتج شد.
 
خوب، منطقی این است که 16 آذر روز استکبار ستیزی و ضد آمریکایی ترین اظهارات و اقدامات دانشگاهیان ما باشد. قاعدتاً باید این روز را پدر 13 آبان دانست؛ اما وقتی وارد فضای دانشگاه ها می شوید برخی از جریانات سیاسی و فعالان دانشجویی تمام هم و غمشان در این ایام نظریه پردازی در راستای تطهیر آمریکا و بحث های تئوریک در زمینه ضرورت رابطه با آمریکا و تسلیم کردن کشور در چنگال رژیم کاخ سفید است!!!

بدتر از آن روز دانشجو را به بریدن کیک چند طبقه و اجرای استند آپ کمدی و اجرای کنسرت خلاصه می کنند.

 واقعا نمی دانم چه باید گفت و این رفتار را چگونه می شود توجیه کرد؟! اما هرچه هست نشان از انحرافی بزرگ دارد و تهی شدن یک روز تاریخی از ماهیت ذاتی خود.

ظاهراً برای برخی از ما ایرانی ها این رفتار کاملاً هم طبیعی و قابل دفاع است و هر اعتراضی هم به این رفتار تندروی و افراطی گری است.

این شاهنامه هم هر چقدر بیشتر به آخرش نزدیک می شود نه تنها شیرینی و خوشی اش دیده نمی شود که به تراژدی غمبارتری تبدیل می شود.
چراکه همین روشنفکران از همان دشمن دیرینه انتظارات عجیبی دارند، و کلید درمان دردهای ملت را در کاخ سفید جستوجو می کنند!
این همان حکایت تلخ روشنفکران عجیب ایرانی است.


انتهای پیام/ یادداشت از "محسن جهانبخشی"