اربعین شروع جاذبه مغناطیسی حسینی

 

کم کم بانگ رحیل به گوش میرسد.

سالهاست صدای حرکت قافله را میشنوم اما گناهانم چون زنجیری پای رفتنم را بسته اند.

نکند امسال هم نشود، نکند باز از جامانده ها باشم، نکند یکسال دیگر بر حسرتم افزوده شود...

 

گویا راه مرا می خواند. توشه ای آماده کرده ام که در راه رسیدن به تو باز نمانم. خدا کند این کوله بار پاپیچم نشود. دعا کن خدا به حرمت تو این بار سنگین را ندید بگیرد. آتشی در اندرونم روشن است که می سوزاندم. نمی دانم ققنوس درونم چندبار از خاکسترش متولد شده است.

 

می خواهم با این بار سنگین از خودم تا تو هجرت کنم. هجرتی به درازای همه عمر بیست و چند ساله ام!

با همین آتشی که در درونم روشن است؛ با همین عطشی که مثل هاجر به سعی وادارم می کند. با این امید که بی کسی ام را جبران خواهی کرد و مرهمی بر دردهای نگفته ام خواهی گذاشت کوله بارم را محکم میکنم...

 

سلام به تو ای قتیل العبرات. منزل به منزل می آییم؛ قدم به قدم. بال همه مان خاکستر شده است. از فطرس آموخته ایم به درگاه تو آمدن را. و چه معرفتی داشت آن فرشته بال سوخته. کاش اندکی به قدر آن فرشته که نه، به اندازه کودک چند ساله عراقی -که تا نام تو را میشنید از چشمه دیدگانش گوهر اخلاص و معرفت جاری میشد- تو را میشناختم و صد ای کاش میشناختم...

 

"فاخلع نعلیک" این کلام را در و دیوار کوفه و نجف به ما می گوید. از کفش هایت بیرون بیا. تعلقاتت را کنار بگذار از خودت بیرون بیا، وقت ماندن نیست، عبور کن رها شو پرواز کن...

 

ابوتراب تورا صدا میکند.

ایوان طلاییش صحن وسرایش ضریحش خانه اش مسجدش محرابش میثم تمارش

این نجوا را میگویند:

وقتی قدم بر سنگ فرش مسجد می گذاری تنها باش؛ مثل روزی که آفریده شدی؛ مثل روزی که به کام مرگ می روی؛ مانند روزی که برانگیخته می شوی.

 

این روزهای کوفه ولی جور دیگری است. اینجا زمین و آسمانی بزرگ دارد و در و دیواری که از هیاهوی مردم دورم می کند.در میان جمع بودن و تنها بودن یعنی این...

 

قدم در راه می گذارم، به قصد قربت تو اباعبدالله. از نجف تا کربلای تو با پای پیاده آمدن، عالمی دیگر دارد و پرچمی ک راه رسیدن به معرفت تو را گم نکنم.

راه هموار است و بی فراز و نشیب. بدون سنگ های تیز و بدون خار مغیلان!! این راه را بعد از اسارت خواهرت صاف کرده اند. اینجا کودکی از ناقه نمی افتد. دخترکی شاید سه ساله و گوشواره هایی بر گوش و معجری بر سر بی دغدغه از کنارم می گذرد.

اینجا کسی تشنه نیست،

اینجا کسی غریب نیست

اینجا کسی تازیانه به دست...

 

از این حرف ها که بگذریم برای یک موضوع زمانه عوض نشده است. از هزار و چند صد سال قبل هنوز هم نام عزیز شما ذکر لب هاست.

خورشید و ماه می آیند و می روند و ما همچنان در راه رسیدن به اربعین توییم.

 

گنبدهای حرمین شریفین وقتی دیده 

می شوند زبان گویای همه اشک است. همه برای گریستن آمده اند؛ولی برای اربعین تو گریستن کم است؛ باید تو را شناخت و به راهت ایمان آورد.آری کربلای تو همیشه روشن است که در زمانه ای که فاصله حق و ناحق به اندازه تار مویی است، راه گم را نکنیم.

اربعینت عالمی دارد،اربعینت رویای عجیبی است،قابل وصف نیست...اربعین شروع جاذبه مغناطیسی حسینی است

 

حماسه‌ی عاشورا و تجلی‌گاه باعظمت زیارت اربعین است که نگاه‌های جهانیان را متوجه اسلام ناب محمدی می کند و تجمعی که بی تردید مورد عنایت خاص حضرت بقیه الله قرار می گیرد.اربعین یعنی اسلام ناب، اربعین یعنی دیپلماسی اسلام اربعین یعنی لبیک یا حسین،

یعنی ایها العالم!

حسین زمان تنها نماند!

ایها العالم! نکند ما هم مصداق "قلوبهم معک و سیوفهم علیک"شویم...

در یک کلام

اربعین یعنی لبیک یا مهدی(عج)

سلام بر بر تو ای منتقم خون خدا

سلام بر تو زمانی که سجده میکنی

سلام بر تو هنگامی ک رکوع و قیام میکنی...

سلام بر تو زمانی که شیدالشهدا را زیارت میکنی

سلام بر چشم های خونفشانت

سلام بر شال عزایت...

 

تجدید میثاق با مهدی صاحب الزمان (عج)در کربلا عالم دیگری دارد

بیعتی از جنس عشق و ایمان

از جنس حسین

بیعتی ک لحظه به لحظه ظهور را نزدیک میکند. برخیزیم و لبیک یا حسین گویان مولایمان را حمایت کنیم

نکند دیر شود

نکند از قافله عشق جابمانیم...

یادمان نرود مهدی صاحب الزمان آمدنی نیست، بلکه آوردنیست.

این است رمز جاذبه اربعین، 

آری اربعین شروع جاذبه مغناطیسی حسینی است...

 

 

انتهای پیام/ یادداشت از محسن جهان بخشی